دلـــــم را تهـدید کـردم که اگــر یکــ بار دیگر بهانه ات را گـرفت …
می دهــم دوباره بســوزانیــش … !!!

آدم هــــا موجوداتـــی هســــتند که،
بــــرای نزدیکــــــ ـــ شدنشــــون،
باید ازشــــون دوریــــــــ کـــرد…

خــــــدایـــــا…
آغوشت را امشب به من می دهی ؟
برایِ گفتن! چیزی ندارم
اما برای ِ شنفتن ِ حرفهایِ تو گوش بسیار . .
می شود من بغض کنم، تو بگویی : مگر خدایت نباشد که تو اینگونه بغض کنی . .
می شود من بگویم خدایا ؟ تو بگویی : جانِ دلم . .
می شود بیایی ؟
تــــمــــنــــا می کنم

ﻣﺪﺕ ﻫﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺗﻠﻔﻨﻢ ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﺯﻧﮓ ﻧﻤﯿﺰﻧﻢ …
ﺣﺘﯽ ﺗﻠﻔﻨﻢ ﺭﺍ ﻧﯿﺰ ﺟﻮﺍﺏ ﻧﻤﺪﻫﻢ …
ﭼﻮﻥ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻦ ﺗﻠﻔﻦ ﺑﺎﯾﺪ ﺻﺪﺍﯾﻢ ﺭﺍ ﻋﻮﺽ ﮐﻨﻢ
ﻭ ﮐﻤﯽ ﺷﺎﺩﺗﺮﺵ ﮐﻨﻢ !!…
ﻭ ﻣﻦ …
ﺣﻮﺻﻠﻪ ﯼ ﻋﻮﺽ ﮐﺮﺩﻥ ﺻﺪﺍﯾﻢ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﻡ …..
ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺳﺎﺩﮔﯽ

شب است…
کلنجار میروم با خودم با دلتنگی هایم با قلب له شده ام با غرور شکسته ام
سراغش را بگیرم…نگیرم…بگیرم…نگیرم…
نزدیک صبح است.. دل را به دریا زدم…
مشترک مورد نظر در حال مکالمه می باشد…

من از این فاصله ها دلگیرم،
گرچه با هر قدمش میمیرم،
تو که احساس منو میفهمی،
پس ببین عاشق بی تقصیرم،
سهم من از تو فقط دلتنگیست،…
من برای تو شدن هم دیرم،
بعد تو هیچ کسی مثل تو نیست،
تــو بمــان جای تــو مــن میمیرم..

دلم میخواهد…
دلم میخواهد نامت را صدا کنم!
یک طور دیگر
جوری که هیچ کس صدایت نکرده باشد!
دلم میخواهد نامت را صداکنم…
یک طور که دلت قرص شود که من هستم!
یک طور که دلم قرص شود که با بودن من ,تو هم هستی…

گلویم توسط بره ای دریده شد که…
عمری گرگها…
تمام بدنم را بخاطر محافظت از او…
زخمی کرده بودند..

دودی که از دهانم بیرون میاد ، دود سیگار نیست !
قلبم سوخته…

گاهی باید آرزوهایـــت را مثل قاصدک بگذاری
کف دست و بسپاریشان به دســت باد
تا بــروند و سهم دیگران شوند….

تاریخ را کنار بگذار !
جغرافیا مهم تر استــــــ !
تــــــــــو کجایی ؟!

کارم از یکی بود یکی نبود گذشته است…
من در اوج قصه گم شدم….
عشق یعنی یکی بود و یکی ” نآبود “